سورپرایز خدا ....
با سلام ......
من مامان مریم مامان دوقلوها علی و دانی هستم که برای خودشون یه وبلاگ جداگانه دارن ...علی دانی میرن کلاس اول ...
من توی یک شهر شلوغ و غریب دور از خانواده زندگی میکنم ....خیلی تنهام هرچند خانواده همسرم اینجا هستن ولی بازم خانواده خود آدم چیز دیگست ....با اومدن علی و دانی خیلی از تنهاییهام پر شد ..
داشتم به زندگی ادامه میدادم و مشغول آماده شدن برای رفتن به شهرمون میشدم که یهو سردردهای شدیدی گرفتم که رفتم دکتر و یک سری قرص اعصاب بهم داد یک هفته قرص هارو خوردم که دیدم پریم عقب افتاد وقتی سه روز گذشت قرص هارو قطع کردم ...رفتم و بی بی چک گذاشتم دیدم جوابش مثبته خوشحال شدم ولی یک نگرانی در من بوجود اومد اونم بخاطر قرص ها یی که خورده بودم ...رفتم دکتر زنان یک سری آزمایشات برام نوشت و سونو ..آزمایشاتو انجام دادم و هفته بعد رفتم سونو
دکتر سونوگرافی گفت بچه نیست و قلبش نمیزنه منم نگران جواب سونو و آزمایشاتو بردم پیش دکترم
دکتر گفت باید سقط بشه ...یه سونو اورژانسی نوشت و گفت دوباره انجام بده اگر دوباره دیده نشه باید سقط بشه ...برای جواب آزمایشمم گفت که قندت بالاست و دوباره آزمایش نوشت ...من با شنیدن این حرفها تا خونه گریه کردم چند روزی حالم گرفته بود ...ولی با اومدن به نت متوجه شدم که یک هفته بعد سونو برم بعد از یک هفته رفتم سونو و دکتر گفت که بچه سالمه و قلبشم میزنه ..آزمایش قندم دادم و دکترمو عوض کردم وقتی جواب آزمایشو بردم گفت قند نداری...ااز خوشحالی میخواستم پرواز کنم همونجا از خدا بخاطر همه چیز و هدیه ای که بهم داده تشکر کردم ...
قبل از اینکه بخوام باردار بشم میخواستم زیر نظر دکتر باشم که بچم دختر بشه که مونس تنهاییهام بشه ولی خدا خودش سورپرایزم کرد ....خداجونم تو همیشه کنارم بودی و هیچ وقت منو تنها نذاشتی ازت ممنونم ...
حالا چرا اسمشو انگور گذاشتم بخاطر اینکه یک شب که میخواستم بخوابم از خدا خواستم که جنسیت بچمو تو خواب ببینم ...منم خواب دیدم که مادرشوهرم از یک باغ انگور برام دوتا خوشه انگور سبز چید...نمیدونم تعبیرش چیه ولی هرچی هست میدونم خوبه ...منم بخاطر این اسمشو انگور گذاشتم
خدایا یه بچه سالم بهم بده ...